درخت زهرآگین
رنجیدم از دوست
خشم را فرا خواندم اما خشم من خاموش گردید
از دشمن آزده خاطر شدم
گفتمش این یکی نه.....خشم من گلی شد دلفریب
***
در ترس و دلهره آبش دادم
خنده هایم بر او تابید
دلفریب و نیرنگ آمیز
***
تناور شد در طول روز ها وشب ها
آن هنگام سیبی نورانی ببار آورد
دشمن آن میوه تابان را نگریست
و دانست آن میوه درخشان ار آن من است
***
وقتی که شب بر دیرک من خیمه زد
دزدی به باغ هجوم آورد
با مدادان دیدم خصم را که مسرور
در پای درخت بر خاک افتاده است